ییست روز در زیبایی های نپال همراه با ناسا
در ابتدا برای برنامه کنیا آماده می شدم و بعد با دوستم مشورت کردم و گفت که خودش به نپال سفر کرده و سفر نپال رو توصیه میکنه و شماره ی ناسا رو برام فرستاد و تماس گرفتم .
هیچ شناختی به نپال نداشتم و قصد داشتم فقط یک هفته نپال بمونم. اما بعد از مکالمه تلفنی با ناسا نظرم عوض شد.
بلیط رو اوکی کردم. از تهران به شارجه دوبی و بعد از ۳ ساعت ترانزیت وارد گیت پرواز کاتماندو شدم.
تقریبا ۳ ساعت و نیم پرواز بود حدود صبح به کاتماندو رسیدم طبق راهنمایی ناسا ابتدا یک ویزای یکماهه داخل فرودگاه کاتماندو اوکی کردم و بعد یک سیم کارت گرفتم و با ایشون تماس گرفتم و با خودرو به سمت شهر حرکت کردیم.ابتدا گشتی در اطراف شهر زدیم
مردمان ساده و معابد زیبا و بعد به هتل برای استراحت رفتیم.
خیلی برام جالب بود که در تمام زمانی که اطراف شهر گشت می زدیم همه ناسا رو می شناختند.
بعد از استراحت در هتل به سراغ دیدنی های کاتماندو رفتیم.
به معبد زیبایی که بالای یک تپه بود و سیصد و شصت و پنج پله به عنوان روزهای سال داشت رفتیم. سویامبونات استوپا .
بالا که رسیدیم شهر زیر پایمان بود و معبد بسیار زیبا بود و آرامش خاصی داشت چند ساعتی اونجا بودیم و ناسا در مورد معبد ، معماری ها ، افسانه ها و نمادها به طور مفصل برایم توضیح داد. از معبد پاشوپاتینات، بودانات استوپا و خیلی جاهای دیگه بازدید کردیم.
برای نهار به رستوران رفتیم خیلی جالب بود اکثرا گیاه خوار بودند و از باغچه پشت رستوران غذای ارگانیک برایمان درست کردند طعم لذیذی داشت.
استراحتی کردیم و عصر از معابد دیگر کاتماندو بازدید کردیم.
ماه بالای سرمان بود و نیمه شب رو گذشته بود و ما هنوز در کاتماندو در حال گشت زنی بودیم. آنقدر که دیگر هیچکس در خیابان نبود ولی ما هنوز قدم زنان و پر انرژی به بازدید از دیدنی های نپال ادامه می دادیم.
روز بعد گشتی در تمل زدیم و از چندین معبد و رستوران عالی متفاوت دیدن کردیم.
در مدتی که در کاتماندو بودیم از شهرهای پاتان و باکتاپور نیز دیدن کردیم که خیلی برایم جالب بودن. معابدی هزاران ساله و سنگی که هنوز پابرجا بودند.
و خانه ی الهه ی زنده یی که توسط نپالی ها پرستیده می شد.
شب با اتوبوس توریستی خیلی عالی به شهر پخارا رفتیم. صبح رسیدیم باران شدیدی گرفت ناسا من رو به یک هتل مناسب که رو به جنگل و پشت به دریاچه بود برد اینقدر اون فضا زیبا بود که نمی شد دل کند.
تو پخارا و در اون منطقه هم باز همه ناسا رو می شناختند و هر جایی می رفتیم می گفتیم ناماسته حسابی بهمون احترام می گذاشتند و ازمون پذیرایی می‌کردند.
یک حس خونگرمی عجیبی در بین اون مردم بود و احساس غربت نمیکردی. هر چند قدم که راه می رفتیم کسی می آمد و ناسا را بغل می کرد و ما را به مهمانی های متفاوت دعوت می کردند .
بسیاری از مغازه دارن و رستوران دار ها ، موزیسین های پخارا و برخی از سلبریتی های نپال حتی از دوستان صمیمی ناسا هستند و به خصوصی ترین گردهمایی ها دعوت می کردند.
اول صبح باران زیبایی میزد و بعد کامل آفتاب می شد منظره بسیار زیبا و کوههای سبز جنگلی خیره کننده بود. اینقدر لذت بخش بود که دوست نداشتم برگردم.
جنگل نوردی کار روزانه من بود معبد سفید زیبایی بالای تپه بود به نام شانتی استوپا یا معبد صلح که یک روز کامل با ناسا آنجا رفتیم و برگشت پیاده از داخل جنگل برگشتیم.
هر روز برنامه های متفاوتی برای انتخاب وجود داشت و می توانستم هر طور علاقه دارم سفر کنم.
یک روز ناسا گفت دوستی دارد که یک مزرعه در بالای کوه دارد، ماشینی اجاره کردیم و تا نزدیکی روستا اونجا رفتیم و بعد ۵ ساعت داخل جنگل و مقداری نیز در تاریکی کامل پیاده روی کردیم.
وارد مزرعه شدیم کلبه های چوبی زیبایی آنجا بود و ۳ روز اونجا بودیم و اینقدر این مکان بکر و زیبا بود که دلم نمی خواست ازآنجا بروم.
طبیعت بکر اطراف و منظره ی رشته کوه های آنوپورنا کاملا مشخص بود. سه روز بسیار زیبا در آنجا سپری کردیم.
در راه بازگشت به پخارا باید از میان جنگل ها عبور می کردیم که این بار از مسیری متفاوت برگشتیم.
سپس به سارانگکوت رفتیم برای تماشای طلوع و صرف صبحانه.
شب را نیز در همینجا گذراندیم..
توریست ها و عکاسان زیادی آنجا بودند و در حال عکاسی و تماشای این زیبایی بودند .
طلوع بسیار زیبای خورشید از میان کوه های آناپورنا جذابیت خاصی داشت. اینقدر طبیعت زیبایی بود که نمی توان به کلام وصف نمود.
فردای آن روز به شهر برگشتیم و سوار بر قایق به جزیره ای که معبد خاصی به نام تال براهی داشت رفتیم.
نپال معابد و طبیعت زیبایی داشت و من که تصمیم داشتم تنها یک هفته در نپال سپری کنم اما بیست روز در زیبایی هایی نپال ماندگار شدم.
نپال یکی از کشورهایی که هر شخصی در زمان حیاتش باید از آن بازدید نماید. به امید دیدار دوباره نپال همراه با ناسای عزیز